موفقیت،نامحدود! .. سلامتی،شادی،ثروت

.: یه روزی ، یه جایی ، یه جوری ، یه کسی ، یه چیزی ... صبر داشته باش :.

موفقیت،نامحدود! .. سلامتی،شادی،ثروت

.: یه روزی ، یه جایی ، یه جوری ، یه کسی ، یه چیزی ... صبر داشته باش :.

یاداشت های یک کارآفرین درباره سخت کار کردن-کیم وو چونگ، شرکت دوو

  

چگونه قدرت پنهان را آزاد کنیم ؟   

سخت کارکردن ، هیچ گاه تمامی ندارد . اگر در روزگاری ، سخت کار کنید ، و در روز دیگر ، به استراحت بپردازید ، آنوقت است که از دیگران عقب می افتید و پیشتازیتان را از دست می دهید . استراحت شما ، باید کار شما باشد و کار شما ، لذت شما و لذت شما ، زندگی شما ؛ این است رسالت یک کار آفرین از نگاه کیم وو چونگ ، بنیانگذار دوو . بخش های از کتاب " سنگ فرش هر خیابان از طلاست " او را ، به ترجمه داوود نعمت اللهی انتخاب کردیم تا باری دیگر ، رسالتی دیگر  را که کا آفرینان خوبمان بر عهده دارند ، یادآوری کنیم .....

اعتقاد دارم که هر کسی ، قابلیت های بی پایانی دارد ، ولی به جز در شرایط استثنایی ، هیچ گاه این قابلیت ها تحریک نمی شوند . ما شرکت خود را زمانی تاسیس کردیم که کشور کره فقیر بود و ما هر روز از ساعت 7 یا 8 صبح تا 11 شب کار می کردیم . توافق کرده بودیم که باید این کار را برای کشور ، شرکت و خودمان انجام دهیم . همه ما افتخار می کردین که ساعت های زیادی کار می کنیم . این نوع توافق باعث شد هر کسی نوع آوری کند و افکار تازه ای مطرح کند . حتی کارکنان جوان که مسئول تهیه اسناد و مدارک بودند ، تلاش های غیر عادی انجام می دادند .  

 

در آن هنگام بانک ها برای سپرده ها 26 درصد سود می دادند . بنابر این همیشه سعی می کردیم که روز بعد از ارسال یک محموله پوشاک ، پول آن را بگیریم . شرکت های دیگر صبر می کردند تا از آنها فاکتور تنظیم سند هزینه خواسته شود یا در تهیه کردن اسناد برای تحویل به مشتری جهت پرداخت تنبلی می کردند . اما ما هرگز این کار را نمی کردیم. بلکه کارکنان دوو تمام سندها را از قبل آماده می کردند تا بتوانیم روز بعد از ارسال محموله ، پول آنرا دریافت کنیم . در آنصورت پول را در بانک می گذاشتیم و سود بالایی دریافت می کردیم . 

 

گاهی اوقات کارکنان به خانه نمی رفتند و تمام شب را در اداره می ماندند و اسناد را تایپ می کردند تا صبح روز بعد آماده تحویل به بانک باشد . دست اندر کاران بانک می دانستند که ما سخت کار می کنیم و به ما کمک می کردند . 


به خاطر توافقی که با هم کرده بودیم ، علی رغم ساعت های زیادی که کار می کردیم ، هیچ کس شکایت نداشت . وقتی افراد را به این صورت با هم متحد کنید ، قدرت عظیمی به دست می آید .
بعدها ، وقتی که کارخانه تولید پوشاک را راه اندازی کردیم ، دستگاه علامت گذار برای برش پیراهن ها دقیق نبود . ژاپن هم همیچ گونه تکنولوژی در اختیار ما نمی گذاشت . بنابر این خودم به کارخانه رفتم و همه با هم کار کردیم تا کیفیت را بهتر کنیم . 

 

گاهی اوقات که از انجام کاری عاجز می شدیم ، همه با هم گریه می کردیم . با چنان توافق و همدلی ، در مدت زمانی کوتاهی توانستیم کالای مناسب را تولید کنیم . سرانجام قابلیت تولید کارخانه پوشاک ما از کارخانه های مشابه ژاپنی بیشتر شد . اگر کسی واقعا از قابلیت خود استفاده کرده و سخت کار کند ، همه چیز امکان پذیر است . چنین تاریخی ، جزئی از ویژگی شرکت ماست . حتی امروز هم خریداران دوست دارند از کارخانه ما دیدن کنند . کارخانه های جدیدی در نقاط دیگر دنیا ، تجهیزات و دستگاه های خودکار و محیط بهتری دارند ، اما با این وجود خریداران ، کالای کارخانه ما را می پسندند . 


چنین روحیه ای هم چنان ادامه دارد . اگر چه از 15 سال پیش به این طرف دیگر به طور تمام وقت در کارخانه نبوده ام ، قابلیت تولید آن بهتر است ، اعتصابی در کار نیست و کارکنان آن به خود متکی هستند . 


اگر افراد صمیمانه با هم کار کنند می توانند مشکلات را حل کنند . کار مهم مدیران این است که بدانند چگونه افراد را جابجا کنند تا چنین کار خوبی را ارائه دهند ، کارخانه کشتی سازی ما که مشکلات فراوانی داشت ، قابلیت تولید خود را در سال 100 درصد افزایش داد . من آنجا می رفتم و خودم با کارگران سروکله می زدم  . در صورتی که به توافق می رسیدیم ، قدرت بسیار زیادی آزاد می شد .  


اگر می خواهید در اوج باقی بمانید ، باید همان قدر سخت تر کار کنید . اگر راضی به وضع موجود باشید ، آن هایی که عقب تر از شما هستند ، کافی است که از شما تقلید کنند و به شما برسند .  


امریکایی ها هم همین کار را کردند ، اگر چه به طریقی دیگر ، روش آمریکایی ها این است که تولید جدید ابداع می کنند . اگر من با کمی پول در امریکا شروع به کار می کردم ، یک فروشگاه خرده فروشی تاسیس می کردم که 24 ساعته باز باشد و خدماتی بهتر  از دیگران ارائه می دادم . در عرض یک یا دو سال ، همه به آن فروشگاه می آمدند . با این تجربه ، می توانستم فروشگاه دیگری دایر کنم . 

 

البته باید به افراد آموزش می دادم که چگونه این فروشگاه ها را اداره کنند . اما باید سخت کار می کردم . هر کسی می تواند این کار را بکند ، اما هیچ کس نهایت تلاش خود را نمی کند  . اگر شما نهایت تلاش خود را کردید ، اسم و رسمی به هم می زنید و بطور خودکار ، کسب و کار شما رونق می گیرد . 


اگر چه قابلت انسانی بی پایان است ، اما بیشتر مردم مقدار پول معینی به دست می آورند و دیگر تنبل می شوند . یک شریک اولیه من در دوو ، همین طور بود . من و او هر کدام 5 هزار دلار سرمایه گذاری کردیم هنگاهی که ارزش شرکت به یک میلیون دلار رسید ، تصمیم گرفت که استراحت کند و از زندگی لذت ببرد . مجبور بودم که سهمش را بخرم . در آن زمان ، تهیه این مبلغ ، کمرشکن بود . اما این کار را کردم و او رفت ، رفت تا برای همیشه استراحت کند . 

 

مجله موفقیت ، ‌شماره 180 

 

یادمان باشد : آسایش زمان نمی شناسد ، هر وقت خسته شدی بیاسای . " ژان ژاک روسو "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد